خواهران غریب: عربستان یک زندان عظیم است
به گزارش وبسایت دانشجویی، فرادید| امروز 28 فوریه است. روان و ریم به ساعت نگاه می نمایند. دو خواهر ممکن است با غروب آفتاب از هنگ کنگ اخراج شوند. آنها تقریبا 6 ماه پیش از خانه شان در عربستان گریختند و اگر هنگ کنگ آن ها را اخراج و به عربستان بازگرداند، ممکن است زندانی شوند، مورد ضرب و شتم قرار بگیرند یا حتی جان خود را از دست بدهند.
روان و ریم نام های جعلی هستند. آن ها از ترس مجازات شدن به وسیله اعضای خانواده شان این اسامی جعلی را برگزیده اند. دو خواهر 6 ماه پیش می خواستند خود را به استرالیا برسانند و پناهندگی بگیرند. اما استرالیا آن ها را نپذیرفت. بنابراین مجبور شدند در هنگ کنگ بمانند، جایی که 6 ماه است در بلاتکلیفی به سر می برند.
وکلایشان می گویند، این دو دختر حد مجاز اقامت در هنگ کنگ را رد نموده اند و ممکن است دستگیر شده، تحت تعقیب قرار بگیرند و احتمالا بازگردانده شوند.
آنها انتخاب های زیادی ندارند. امیدوارند بتوانند ویزای فوری سفر به یک کشور سوم را دریافت نمایند و پناهندگی بگیرند. هنگ کنگ پناهندگان اندکی را می پذیرد، با این حال دو خواهر درخواست داده اند تا اقامتشان در این کشور تمدید گردد.
اگر درخواست آن ها مورد پذیرش واقع نگردد، بدترین اتفاق ها انتظاراشان را خواهد کشید.
روان می گوید: ما از قتل ناموسی می ترسیم.
خواهرها، تی شرت و شلوار جین پاره، که مد این روزهاست، به تن دارند و موها و صورتشان را پوشانده اند. آن ها در حال حاضر در هتلی، که گمان می نمایند امن ترین جا برایشان است، به سر می برند.
فرار مرگبار
پیامد فرار از خانه برای زنان سعودی بسیار شدید است. ممکن است زندانی شوند، مور ضرب و شتم قرار بگیرند یا به وسیله اعضای خانواده هایشان به قتل برسند.
ریم می گوید: این اتفاقات همیشه مسکوت می مانند، و به ندرت گزارش می شوند. اغلب می گویند که فرد از سکته قلبی مرده است، حتی اگر فقط 20 سالش باشد.
سال ها خشونت، آزار کلامی، و کنترل همه چیز از نحوه لباس پوشیدن گرفته، تا تن صدا و انتخاب همسر به وسیله خانواده، دو خواهر را متقاعد کرد از خانه فرار نمایند.
ریم می گوید: اتاق هایمان سلول های زندان بود و پدرم و برادرهایمان زندانبان هایمان. عربستان سعودی یک زندان عظیم است.
خواهرها دو سال قبل از فرار نقشه می کشیدند و پول جمع می کردند. تا اینکه ماه سپتامبر گذشته به همراه خانواده به سریلانکا رفتند، و فرصت فرار فراهم شد. آنها ویزای توریستی استرالیا را به صورت آنلاین دریافت نموده بودند و چون باور داشتند استرالیا به حقوق بشر پای بند است، آن را به عنوام مقصد خود برگزیدند.
نیمه های شب بود که ریم و روان پاسپورت هایشان را از اتاق پدر و مادرشان برداشتند، سپش تاکسی گرفتند و به فرودگاه کلومبو رفتند. برای رسیدن به استرالیا می بایست ابتدا به هنگ کنگ می رفتند و از آنجا با یک پرواز دیگر خود را به ملبورن می رساندند. اما قبل از آنکه پایشان به زمین برسد، ماموران سعودی در فرودگاه هنگ کنگ انتظارشان را می کشند.
دو خواهر می گویند، یکی از ماموران سعودی با آوردن دلایلی مثل اینکه پاسپورت های آن ها اشکال دارد و مادرشان بیمار است، کوشش نموده آن ها را به زور به دبی بفرستد. اما خواهرها زیر بار نمی فرایند.
ریم و روان می دانستند که چه بر سر دینا علی لسلوم، یک دختر سعودی دیگر که در سال 2017 کوشش کرد پناهندگی کشور استرالیا را بگیرد، آمد. او در فرودگاه مانیل دستگیر و با دست و پای بسته به ریاض فرستاده شد.
روان می گوید: آن ها فکر کردند که ما احمقیم. فکر کردند که من فقط یک نوجوانم و باورشان می کنم. نمی دانستند که برای این فرار از دو سال پیش نقشه می کشیدم. آن ها نمی دانستند که من می دانم چه بلایی سر دینا علی آوردند...اما من می دانستم که چه کار می کنم.
دخترها پاسپورت هایشان را از ماموران می قاپند و به سمت گیت های پرواز ملبورن فرار می نمایند. آنجاست که متوجه می شوند بلیط هایشان لغو شده است. بنابراین کوشش می نمایند بلیط های دیگری رزور نمایند. اما سر و کله ماموران سعودی پیدا می گردد و به کارکنان خط هوایی و ماموران مهاجرت می گویند که مادر این دو دختر به شدت بیمار است و آن ها پول دزدیده اند.
دختران که این بار هم سعی شان با شکست روبرو شده است، تصمیم می گیرند وارد هنگ کنگ شوند و برای رزرو بلیط استرالیا یکبار دیگر کوشش نمایند. اما چند روز بعد متوجه می شوند که ویزای استرالیایی شان باطل شده است. و حالا 6 ماه است که در اختفا و انتظار به سر می برند.
ریم می گوید: احساس می کنم تمام این مدت وقتمان تلف شده است، درست مثل تمام مدتی که زندگی مان در عربستان تلف شد. من احساس می کنم که هنوز زندگی ام آغاز نشده است، انگار هنوز زندگی ننموده ام. احساس می کنم که صفر ساله هستم.
روان می گوید: از اینکه ویزاهایمان باطل شد ناامید شدیم اما متعجب نشدیم. من یک ویزای توریستی گرفتم و می خواستم که با آن پناهندگی بگیرم..بنابراین از اینکه پیروز نشدم، ناامید شدم، اما کاملا درک می کنم.
زنان بیشتری خواستار فرار هستند
ریم و روان آخرین مورد از زنانی هستند که کوشش کردند از عربستان سعودی فرار نمایند. آن ها شجاعت لازم برای فرار از عربستان را بعد از شنیدن داستان زنان دیگری که پیش از آن ها از عربستان گریخته بودند به دست آورند و از رسانه های اجتماعی و منابع آنلاین، یاری گرفتند.
در ماه ژانویه، رهاف محمد، 18 ساله، خودش را در اتاق هتلی در بانکوک زندانی کرد تا او را به عربستان برنگردانند. او به وسیله اینترنت درخواست یاری کرد و بالاخره کشور کانادا به او پناهندگی داد.
روان و ریم، هم با این امید که روش محمد برای به دست آوردن پناهندگی برای آن ها هم مفید خواهد بود، از توئیتر یاری گرفتند.
فعالان می گویند صدها زن هر سال کوشش می نمایند از عربستان بگریزند.
آدام کوگل، یک محقق دیده بان حقوق بشر از خاورمیانه، می گوید: سالانه تعداد رو به افزایشی از زنان عربستانی بنا به دلایل متنوع شامل گریز از تبعیض سیستماتیک علیه زنان، که محصول نظامی است که در آن مردان نگهبان زنان دانسته می شوند، و همینطور گریز از خشونت و تهدید به خشونت، از این کشور اقدام به فرار می نمایند.
کوگل می گوید سازمان دیده بان حقوق بشر تا کنون 7 یا 8 مورد مشابه را شناسایی نموده است. اما می گوید: آمار واقعی بیش از این حرف هاست.
ریم و روان در هنگ کنگ احساس آزادی نمی نمایند. آن ها فقط از یک خانه امن به خانه امن دیگری منتقل می شوند و در صورتی می توانند بیرون بفرایند که کسانی که مورد اعتمادشان هستند، همراهی شان نمایند.
از جهانی این زندگی بسیار شبیه زندگی ایست که در عربستان سعودی داشتند، جایی که در خانه حبس بودند و روزها برنامه های تلویزیونی را دیدن می کردند که درباره زندگی در جاهای دیگری از جهان می گفت.
اما چیزی که در هنگ کنگ فرق دارد این است که آن ها خود واقعی شان را ابراز می نمایند.
روان می گوید، یکی از آزادی هایی که داریم این است که می توانیم بلند صحبت کنیم. می توانیم آزادانه از افکارمان و چیزهایی که دوست داریم صحبت کنیم، بدون اینکه به خاطر آن چیزی که گفته ایم، تنبیه شویم. البته هنوز برخی چیزها عجیب است.
ریم می گوید، اما لحظه ای که روبنده ام را برداشتم، اصلا احساس غریبی نداشتم. به نظرم بسیار طبیعی بود.
او می گوید: اولین باری که وارد هنگ کنگ شدیم، من بسیار شگفت زده شده بودم. هوا را روی پوست صورت و لا به لای موهایم احساس می کردم. می توانستم بدون نقاب نفس بکشم. من قدم می زدم، بدون اینکه کسی مراقب قدم هایم باشد، و با خواهرم حرف می زدم، بدون اینکه مراقب باشم تن صدایم از حدی بالاتر برود.
منبع: گاردین
مترجم فرادید: عاطفه رضوان نیا
منبع: زندگی روز