تفال به حافظ 18 تیر ماه 1401
به گزارش وبسایت دانشجویی، فال گرفتن از آثار ادبی، از باور های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می بردند بهره ای از کلام حق دارند رجوع می شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما به جای مانده است.
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زان که بیچاره همان دل نگران است که بود
رنگ خون دل ما را که نهان می داری
همچنان در لب لعل تو عیان است که بود
زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سال ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود
حافظا بازنما قصه خونابه چشم
که بر این چشمه همان آب روان است که بود
توضیح لغت: حقه مهر: به ضم اول و تشدید دوم آوند مهر و محبت، استعاره مکنیه /دل نگران: پریشان خاطر و هراسان /زلف هندو: گیسو سیاه دلربا
تفسیر عرفانی:
گوهر خزانه اسرار به همان گونه که بود هست و صندوقچه مهر با همان مُهری که بود به جای مانده. مقصود او از این شعر این است که، وارستگانی که صندوقچه قلبشان به مهر دوست ممهور گشته، هر چند در برابر معشوق جان فدا نمایند، اما باز هم دل در تب و تاب دارند و سوز دل بر وجودشان حاکم است.
تعبیر غزل:
پیش از این با معشوق خود بیشتر مدارا می کردی، طوری که در این امر شهره داشتی. حال کمتر به او توجه می کنی، اما او هنوز منتظر لطف توست، زیرا به اخلاق خوب تو ایمان دارد. مطمئن باش که خداوند رزاق است. حال به فکر عذرخواهی و دلجویی او باش.
منبع: فرارو